معرفی سه فیلم برتر در زمینه افسردگی

همانطور که می دانید افسردگی یکی از اختلالات رونی شایع در بین خیلی از افراد در جهان می باشد. شیوع این اختلال در جهان بالاست و معمولا عواملی همچون مرگ عزیزان، از دست دادن شغل و یا شکست های عشقی در بروز تدریجی این بیماری دخیل هستند. غمگینی و بی انگیزگی از اصلی ترین علامت های این اختلال روانی در افراد مبتلا است. در ادامه  به معرفی سه فیلم برتر در زمینه افسردگی  می پردازیم که به خوبی توانسته اند تاثیر و پیامدهای منفی این بیماری را بر زندگی فردی و خانوادگی افراد مبتلا نمایش دهند. در ادامه با ما همراه باشید. 

 معرفی سه فیلم برتر در زمینه افسردگی اساسی

تاکنون فیلم های زیادی در زمینه افسردگی ساخته شده اند.  در ادامه به معرفی سه فیلم برتر در زمینه افسردگی اساسی خواهیم پرداخت که محصول کشور آمریکا می باشند.

Reign over me

این اثر با بازی آدام ساندلر یکی از بهترین فیلم ها در زمینه افسردگی است که علاوه بر آن، خیلی از اختلالات دیگر در روانشناسی را نیز به تصویر می کشد.به طور کلی داستان در ارتباط با مردی به نام چارلی است که در حادثه 11 سپتامبر 2001 همسر و سه دخترش را از دست داده و از آن زمان به بعد شغل خود را رها کرده و تنها زندگی می کند.

چارلی پس از آن حادثه به طور کامل در خود فرو می رود و تا سالها دوست ندارد که این ماجررا را برای کسی تعریف کند. دلیل اینکه او در فیلم همواره از یک هدست برای گوش دادن به موزیک استفاده می کند دقیقا همین است؛ تا زمانیکه اوناگهان دوست قدیمی خود آلن را در خیابان می بیند.

در واقع می توان این گونه نیز تحلیل کرد که چارلی که خود زمانی فرد موفقی بوده است، حالا به دلیل تصوری که از حس ترحم دیگر افراد به او دارند تمایلی به برقراری ارتباط ندارد؛ با این حال زمانی که متوجه می شود آلن نیز که به ظاهر فردی برخوردار از یک شغل و خانواده خوشبخت می باشد خود نیز پر از مشکلات عاطفی و کاری است، سعی می کند تا به تدریج با او هم صحبت شود.

همچنین در ادامه به توصیه آلن، چارلی به جلساتی روانکاوی نیز می رود که به او می گویند که به جای مکانیسم دفاعی انکار، با واقیت روبرو شود و سعی کند که یکبار برای همیشه داستان آن حادثه تلخ را برای یکی از افراد مورد اعتمادش تعریف کند تا به نوعی از غم ناشی از آن در او کم شود.

از طرفی شما در فیلم reign over me با شخصیت های دیگری مواجه می باشید که هر یک به نوعی درگیر یک اختلال روانی و یا شخصیتی می باشند؛ از افسردگی و دو قطبی گرفته تا اختلال خودشیفتگی. با این حال این اثر یکی از بهترین فیلم هایی است که تاثیر اختلال استرس پس از سانحه و بیماری افسردگی اساسی را بر زندگی فردی و اجتماعی یک شخص نشان می دهد.

Infinitely polar bear

فیلم Infinitely polar bear نیز یکی دیگر از اثرهای زیبا در ارتباط با بیماری افسردگی و دو قطبی است که در آن مارک رافالو در نقش کام به آن مبتلاست. کام پدری دلسوز و دارای همسر و دو دختر کوچک می باشد. او به دلیل بیماری دوقطبی و افسردگی شغل خود را از دست می دهد و در بیمارستان بستری می شود.

همسر او به نام مگی با اینکه ظاهرا شوهرش را دوست دارد، ولی امید چندانی به بهبودی کامل او ندارد.با این حال پس از درمان نسبی کام و آمدن او به نزد خانواده اش، مگی تمایل دارد که او در کنار بچه ها باشد و این شرایط می تواند به اوضاع روانی او بسیار کمک کند.

از طرفی مگی برای یک بورسیه تحصیلی موفق به رفتن به دانشگاه کلمبیا می شود و دو دختر خود را با کام تنها می گذارد. فرزندان کام امیلیا و فیس، سعی دارند تا با نوسانات خلقی پدرشان و رفتارهای عجیب او کنار بیایند؛ با این حال رها کردن آنها توسط پدرشان در نیمه شب و پرخاشگری های غیر قابل پیش بینی او، برای آنها بسیار غیر قابل تحمل به چشم می خورد.

شما در ابتدای این فیلم مشاهده می کنید که کام با رغبت بالایی در حال بازی کردن با فرزندانش می باشد. او شخصیتی دلسوز و خانواده دوست دارد و به نوعی از آنجایی که بیماری اش شرایط بدی را برای او رقم زده است همواره تلاش می کند تا از علائم بیماری اش در حضور فرزندانش جلوگیری کند تا آنها احساس راحت تری داشته باشند.

تلاش بی وقفه کام در جهت تربیت و مراقبت از فرزندانش با وجود بیماری دو قطبی اش، این اثر را تبدیل به یک فیلم انگیزشی نیز نموده است و شما همانگونه که در ابتدای آن کام را در حال بازی با دخترانش می بینید، در انتها نیز مشاهده می کنید که او در حال دیدن خوشحالی و و موفقیت دخترانش در مدرسه ای خصوصی در بوستون می باشد.

Collateral beauty

یکی از اثرهای دیگر در زمینه بیماری افسردگی فیلم Collateral beauty است. ویل اسمیت بازیگر نقش اصلی آن با نام هاوارد است و نقش مدیر یک شرکت تبلیغاتی را بازی می کند که بر اثر مرگ دختر کوچکش، به افسردگی شدیدی مبتلا می شود.

آنگونه که به نظر می رسد او همه چیز را در وجود دخترش می دید و حال با رفتن او به نوعی همه چیز را از دست داده است. با این حال شرکای تجاری او ترس از ورشکسته شدن شرکت را دارند و به همین دلیل زنی به نام سالی را استخدام می کنند تا از راهی اثبات کند که هاوارد دیوانه است و توانایی اداره شرکت را ندارد.

هاوارد در موفقیت های کاری خود همواره باور داشت که سه مفهوم عشق، زمان و مرگ افراد را در دنیا به هم متصل می کند و برای موفقیت در هر کاری باید به آنها توجه کرد. حال پس از بیماری افسردگی  که با آن دست و پنجه نرم می کند، روزانه عباراتی را در ارتباط با این سه موضوع می نویسد و نامه ها را با آدرسی نامشخص پست می کند.

به تدریج شرکت در یک جلسه گروه درمانی که جهت مقابله با سوگ ناشی از مرگ عزیزان می باشد و همچنین آشنایی هاوارد با زنی سیاه پوست به نام مدلاین که او هم دختر خود را بر اثر سرطان از دست داده است، زمینه بهبودی نسبی هاوارد را فراهم می کند. همچنین این فیلم به گونه ای اغراق آمیز سعی دارد تا به مخاطب این پیام را نیز انتقال دهد که انسان هایی که به دنبال بدبختی و بدی به دیگران هستند، خود نیز در زندگی شان به گونه با آن دست به گریبان می شوند.

از شرکای تجاری هاوارد سه نفر را می بینید که یکی از آنها سایمون مخفیانه در حال مبارزه با سرطان خود است و دیگری ویت به مادرش خیانت کرده و به دنبال برقراری ارتباط با دوست دختر دوران کودکی اش است و سومی رافی، در پی اهدا کنندگان اسپرم می باشد که بتواند مشکل ناباروری خود را حل کند.

برای مشاهده دیگر مقالات در این زمینه می توانید به دسته تحلیل فیلم های روانشناختی و همچنین برای مشاهده لیست کاملی از فیلم های روانشناسی، می توانید به صفحه مربوطه مراجعه کنید.

منبع

روانشناسی نوین